آزادی كه بپذيری آزادی كه بگويی نه و اين زندانِ كوچكی نيست. آزادی كه ساعتها دستهايت در هم قفل شوند چشمهايت بروند و برنگردند ، خيره ! خيره بمان و ما اسمِ اعظم را به كار میبريم: ــ اسكيزوفرنيك. آزادی كه كتابها جمعشوند زيرِ ديركی كه تو را به آن بستهاند و يكیشان آتش را […]
آزادی كه بپذيری
آزادی كه بگويی نه
و اين
زندانِ كوچكی نيست.
آزادی كه ساعتها دستهايت در هم قفل شوند
چشمهايت بروند و برنگردند ، خيره ! خيره بمان
و ما اسمِ اعظم را به كار میبريم:
ــ اسكيزوفرنيك.
آزادی كه كتابها جمعشوند زيرِ ديركی كه تو را به آن بستهاند
و يكیشان
آتش را شروع كند.
آزادی كه به هيچ قصه و شهر و كوچهای
به هيچ زمانی برنگردی
و از اتاقهای هتل
صدای خنده به گوش برسد.
چه چيز ميانِ آدمها عوض شده ؟
نمرهی كفشها ، نمرهی عينكها ، رنگِ لباسها
يا رنج كه هيچ تغييری نمیكند ؟
خنديدن
در خانهای كه میسوخت :
ــ زبانی كه با آن فكر میكردم
آتش گرفته بود .
ديگر هيچ فكری در من خانه نمیكند
شايد خطر از همينجا پا به وجودم میگذارد .
سكوت كلمهایست كه برای ناشنواييمان ساختهايم
وگرنه در هيچچيزی رازی پنهان نيست .
كسي عريان سخن نمیگويد
شاعرانِ باستانشناس
شاعرانِ بیكار ، با كلماتی كه زياد كار كردهاند .
چه چيز ما را به چنگ زدنِ اشيا
به نوشتن وادار میكند ؟
ما برای پس گرفتنِ كدام « زمان » به دنيا ميآييم ؟
آيا مـُردنِ آدمها
اخطار نيست ؟
چرا آدمها خود را به گاوآهنِ فلسفه میبندند ؟
چه چيز جز ما در اين مزرعه درو میشود
چه چيز ؟
من از پيچيده شدن در ميانِ كلمات نفرت دارم
چه چيز ما را از اين توهّم ــ زندهبودن ــ
از اين توهّم ــ مُردن ــ نجات خواهد داد ؟
پرنده يعنی چه
از چه چيزِ درخت بايد سخن بگويم
كه زمان در من نگذرد ؟
خنديدن
در خانهای بزرگتر
كه رفتهرفته زبانش را
خاك از او میگيرد
و مثلِ پارچهای كه روی مُردهها میكِشند
آن را روی خود میكِشد .
از مجوعهی “خندیدن در خانه ای که می سوخت”
نظرات