چشم هاي تو قوطي رنگ اند همه جا را سياه مي گيرد به تو نزديك مي شود شب من نفسم بوي ماه مي گيرد ما بناهاي محكمي بوديم بولدزرها خرابمان كردند بعد از آن،هر خرابه اي ما را با خودش اشتباه مي گيرد به هواي قدم زدن در شهر خانه را گاه ترك مي گفتيم […]
چشم هاي تو قوطي رنگ اند همه جا را سياه مي گيرد
به تو نزديك مي شود شب من نفسم بوي ماه مي گيرد
ما بناهاي محكمي بوديم بولدزرها خرابمان كردند
بعد از آن،هر خرابه اي ما را با خودش اشتباه مي گيرد
به هواي قدم زدن در شهر خانه را گاه ترك مي گفتيم
گاه ديوار كوركورانه پشت قابي پناه مي گيرد
مهره هاي سياه مي آيند مهره هاي سفيد مي سوزند
سقف هر خانه ي سفيدي را آسماني سياه مي گيرد
لاك پشتي كه راهي درياست پيش پاي تو غرق خواهد شد
چمداني كه رفته قلب من است كه در آغاز راه مي گيرد
هر درختي كه بر زمين افتاد هر چه گنجشك بود را پر داد
خونبهاي درخت ها را باغ از من بي گناه مي گيرد
صبح امروز كاملا تلخ است مي توان چاي دم نكرد امروز
استكان را كه مي برم به دهان چاي هم طعم آه مي گيرد
حسین صفا
نظرات