حسین منزوی

حسین منزوی
شهریور 7, 1401
69 بازدید

اینک این من : سر به سودای پریشانی نهاده داغ نامت را نشان کرده ٬ به پیشانی نهاده گریه ام را می خورم زیرا که می ترسم ز باران مثل برجی خسته ٬ برجی رو به ویرانی نهاده از هراس گم شدن در گیسویت با دل چه گویم ؟ با دل ــ این گستاخ پا […]

اینک این من : سر به سودای پریشانی نهاده
داغ نامت را نشان کرده ٬ به پیشانی نهاده

گریه ام را می خورم زیرا که می ترسم ز باران
مثل برجی خسته ٬ برجی رو به ویرانی نهاده

از هراس گم شدن در گیسویت با دل چه گویم ؟
با دل ــ این گستاخ پا در راه ظلمانی نهاده ــ

تا که بیدارش کند ٬ کی ؟ بخت من اکنون که خواب است ٬
سر به بالین شبی تاریک و طولانی نهاده

ذرّه ‌ذرّه می روم تحلیل ٬ سنگ ساحلم من
خویش را در معرض امواج توفانی نهاده

شاعرم من یا تو ؟ ای چشمان تو امضای خود را
پای هر یک زین غزل های سلیمانی نهاده

حسین منزوی

برچسب ها